سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 78745

  بازدید امروز : 3

  بازدید دیروز : 9

خدا همین نزدیکی هاست

 
به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: الهام محمدی ::: چهارشنبه 95/11/27::: ساعت 1:43 عصر

مردی برای اصلاح به ارایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین انها در مورد خدا صورت گرفت ارایشگر گفت:من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد مشتری پرسید چرا؟ارایشگر گفت:کافیست به خیابان بروی وببینی مگر می شود با وجود خدای مهربان این همه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟

مشتری چیزی نگفت واز مغازه بیرون رفت به محض اینکه از ارایشگاه بیرون امد،مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده وکثیف با سرعت به ارایشگاه برگشت وبه ارایشگر گفت:

((می دانی به نظر من ارایشگر ها وجود ندارند.))

مرد با تعجب گفت:چرا این حرف را می زنی؟

من اینجا هستم وهمین الان موهای تو را مرتب کردم

مشتری با اعتراض گفت:پس چرا کسانی مثل ان مرد بیرون از ارایشگاه وجود دارند ؟ارایشگر گفت:

((ارایشگر ها وجود دارندفقط مردم به ما مراجعه نمی کنند.))

مشتری گفت دقیقا همین است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمی کنند!برای همین است که این همه درد ورنج در دنیا وجود دارد.

ص79 کتاب:خدا همین نزدیکی هاست.یا حق


 
نویسنده: الهام محمدی ::: سه شنبه 95/11/26::: ساعت 4:7 عصر

هر کسی دوتاست.

وخدا یکی بود.

ویکی چگونه می توانست باشد؟هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند،هست.

وخدا کسی که احساسش کند،نداشت.

عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که ان را ببیند.

خوبی ها همواره نگران که ان را بفهمد.

وزیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد.

وقدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گرددو

وغرور در جستجوی غروری است که ان را بشکند.

وخدا عظیم بود وخوب وزیباوپر اقتدار ومتکبر.

اما کسی نداشت.........

وخدا افریدگار بود.

وچگونه می توانست نیافریند.

زمین را گسترد واسمانها را برکشید..........

وخدا یکی بود وجز خدا هیچ نبود.

ص54 کتاب:خدا همین نزدیکی هاست.یاحق

 


 
نویسنده: الهام محمدی ::: سه شنبه 95/11/26::: ساعت 3:56 عصر

مرد نفت فروش خسته گاری را به سمت خانه هل می داد. کاسه نذری را که می توانسیت پیام اور خوشبختی برای بچه هایش باشد،سفت چسبیده بود.

گریه یک کودک افغانی قدم هایش را سست کرد.

وقتی کاسه نذری را به مادر کودک داد،با خود اندیشید گاهی خوشبختی طعم ندارد.

ص92 کتاب:خدا همین نزدیکی هاست.یاحق


 
نویسنده: الهام محمدی ::: سه شنبه 95/11/26::: ساعت 3:45 عصر

به نام پدر اسمانی ما

خداوند زمانی که اندیشه کرد تا خلقتی نو پدید اورد وفکر کرد جهانی را بیافریند تا زیباییها،را به نمایش بگذارد؛اسمانی را خلق کرد بسیار شکوهمند،که درون اسمان خلق کرد ستارگان وسیارات ومنظومه ها را وکهکشان های زیبا؛وافرید خورشید وماه را وبه ان ها نظمی داد بی نظیر؛وخلق کردزمین را این کره خاکی با تمام طبیعت زیبایش واقیانوس ها ودریا ها وچشمه ها وپرندگان وچرندگان را.ولی در پی این همه خلقت وبرای فرمانروای زمین واسمان ها اندیشید که این همه نعمت وافریده خودش را باید موجودی خلق می کرد که قابلیت اینها را داشته باشد سپس انسان را خلق کرد انسانی که تمام خلقت خداوند را تکمیل وبه حد کمال می رساند وبرای اثبات وجود خود موجودی را افرید شبیه خودش وبه سیمای خودش واین افریده خویش را انسان نامید.واین مخلوق خود را سرامد تمام افریده هایش کرد وبه او فکر واندیشه داد واو را جانشینی برای خودش در روی زمین خواند؛از روح خودش درون او نهادوتمام انچه افریده بود.انسان را سرور اهنا ساخت وجسم انسان را طوری از روز نظم وانظباط پدید اورد که بتواند خودش را تولید کند.خودش را ترمیم کند وسیستمی در جسم او نهاد که پر بود از اسرار وشگفتی وزمانی که انسان به فرمان خالق وصاحب ومالکش از جای خود برخواست از فکرش واندیشه اش کمک گرفت ودر پیشگاه خالقش سجده کرد وافریدگار بزرگ انقدر از این مخلوق خودش شادمان گشت که به تمام فرشتگان خود فرمان داد تا به انسان سجده کنند؛چرا که انسان مجهز شد به تمام خصلت های خودش وبه تمام پاکی ها وبه سرزمینی گام نهاد تا خود فکر کند اندیشه کند تا خود را بیافریند وزندگی اغاز شد انسان بزرگترین هدیه خداوند را در اولین قدم دریافت کرد که زندگی نام داشت.

ص10 کتاب:اشتی با خدا.یاحق


 
نویسنده: الهام محمدی ::: دوشنبه 95/11/25::: ساعت 1:38 عصر

روزی بهلول در قبرستان کنار قبری نشسته بود.

شخصی از او پرسید:اینجا چه می کنی؟

گفت:در میان جمعی نشسته ام که همسایگان خود را اذیت نمی کنند واز این وان نیز غیبت وبدگوئی نمی کنند.

ص92 کتاب:خدا همین نزدیکی هاست


 
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >