بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 9
مردی برای اصلاح به ارایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین انها در مورد خدا صورت گرفت ارایشگر گفت:من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد مشتری پرسید چرا؟ارایشگر گفت:کافیست به خیابان بروی وببینی مگر می شود با وجود خدای مهربان این همه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟
مشتری چیزی نگفت واز مغازه بیرون رفت به محض اینکه از ارایشگاه بیرون امد،مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده وکثیف با سرعت به ارایشگاه برگشت وبه ارایشگر گفت:
((می دانی به نظر من ارایشگر ها وجود ندارند.))
مرد با تعجب گفت:چرا این حرف را می زنی؟
من اینجا هستم وهمین الان موهای تو را مرتب کردم
مشتری با اعتراض گفت:پس چرا کسانی مثل ان مرد بیرون از ارایشگاه وجود دارند ؟ارایشگر گفت:
((ارایشگر ها وجود دارندفقط مردم به ما مراجعه نمی کنند.))
مشتری گفت دقیقا همین است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمی کنند!برای همین است که این همه درد ورنج در دنیا وجود دارد.
ص79 کتاب:خدا همین نزدیکی هاست.یا حق
هر کسی دوتاست.
وخدا یکی بود.
ویکی چگونه می توانست باشد؟هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند،هست.
وخدا کسی که احساسش کند،نداشت.
عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که ان را ببیند.
خوبی ها همواره نگران که ان را بفهمد.
وزیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد.
وقدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گرددو
وغرور در جستجوی غروری است که ان را بشکند.
وخدا عظیم بود وخوب وزیباوپر اقتدار ومتکبر.
اما کسی نداشت.........
وخدا افریدگار بود.
وچگونه می توانست نیافریند.
زمین را گسترد واسمانها را برکشید..........
وخدا یکی بود وجز خدا هیچ نبود.
ص54 کتاب:خدا همین نزدیکی هاست.یاحق
مرد نفت فروش خسته گاری را به سمت خانه هل می داد. کاسه نذری را که می توانسیت پیام اور خوشبختی برای بچه هایش باشد،سفت چسبیده بود.
گریه یک کودک افغانی قدم هایش را سست کرد.
وقتی کاسه نذری را به مادر کودک داد،با خود اندیشید گاهی خوشبختی طعم ندارد.
ص92 کتاب:خدا همین نزدیکی هاست.یاحق
به نام پدر اسمانی ما
خداوند زمانی که اندیشه کرد تا خلقتی نو پدید اورد وفکر کرد جهانی را بیافریند تا زیباییها،را به نمایش بگذارد؛اسمانی را خلق کرد بسیار شکوهمند،که درون اسمان خلق کرد ستارگان وسیارات ومنظومه ها را وکهکشان های زیبا؛وافرید خورشید وماه را وبه ان ها نظمی داد بی نظیر؛وخلق کردزمین را این کره خاکی با تمام طبیعت زیبایش واقیانوس ها ودریا ها وچشمه ها وپرندگان وچرندگان را.ولی در پی این همه خلقت وبرای فرمانروای زمین واسمان ها اندیشید که این همه نعمت وافریده خودش را باید موجودی خلق می کرد که قابلیت اینها را داشته باشد سپس انسان را خلق کرد انسانی که تمام خلقت خداوند را تکمیل وبه حد کمال می رساند وبرای اثبات وجود خود موجودی را افرید شبیه خودش وبه سیمای خودش واین افریده خویش را انسان نامید.واین مخلوق خود را سرامد تمام افریده هایش کرد وبه او فکر واندیشه داد واو را جانشینی برای خودش در روی زمین خواند؛از روح خودش درون او نهادوتمام انچه افریده بود.انسان را سرور اهنا ساخت وجسم انسان را طوری از روز نظم وانظباط پدید اورد که بتواند خودش را تولید کند.خودش را ترمیم کند وسیستمی در جسم او نهاد که پر بود از اسرار وشگفتی وزمانی که انسان به فرمان خالق وصاحب ومالکش از جای خود برخواست از فکرش واندیشه اش کمک گرفت ودر پیشگاه خالقش سجده کرد وافریدگار بزرگ انقدر از این مخلوق خودش شادمان گشت که به تمام فرشتگان خود فرمان داد تا به انسان سجده کنند؛چرا که انسان مجهز شد به تمام خصلت های خودش وبه تمام پاکی ها وبه سرزمینی گام نهاد تا خود فکر کند اندیشه کند تا خود را بیافریند وزندگی اغاز شد انسان بزرگترین هدیه خداوند را در اولین قدم دریافت کرد که زندگی نام داشت.
ص10 کتاب:اشتی با خدا.یاحق
روزی بهلول در قبرستان کنار قبری نشسته بود.
شخصی از او پرسید:اینجا چه می کنی؟
گفت:در میان جمعی نشسته ام که همسایگان خود را اذیت نمی کنند واز این وان نیز غیبت وبدگوئی نمی کنند.
ص92 کتاب:خدا همین نزدیکی هاست
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
اشتراک